معنی آب بنیان کن
لغت نامه دهخدا
بنیان کن. [ب ُ ک َ] (نف مرکب) خانه برانداز. ویران کننده ٔ خانه و بنا:
نخست باید بستن مسیل چشمه ٔ آب
که رفته رفته شود چشمه سیل بنیان کن.
قاآنی.
بنیان
بنیان. [ب ُ] (اِخ) نام حوض نعمان است. و آن برکه ای بوده آب آن در نهایت شوری و تلخی و به برکت قدوم سرور کاینات آب آن شیرین شد. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج).
بنیان. [ب ُ] (ع اِ) (از «ب ن ی ») بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء):
و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیز
چیزها را حروف او بنیان.
ناصرخسرو.
گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه
پست یاپیش که بر برف بود بنیان.
ناصرخسرو.
قوی چار بنیان ارکانْش چندان
که دور فلک هفت بنیان نماید.
خاقانی.
این کعبه را که سد سکندر حریم اوست
خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد.
خاقانی.
|| دیوار گردبرآورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیواربست. (فرهنگ فارسی معین). || بنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || بنیاد خانه. (غیاث) (آنندراج).
بنیان. [ب َ] (ع اِ) (از «ب ن ن ») کار. (منتهی الارب). کار و کسب. (ناظم الاطباء). || گویایی بد. (منتهی الارب). سخن بد. (ناظم الاطباء).
بنیان. [ب َ] (اِخ) دهی از دهستان آویزبخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است و 452 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
آب بخش کن
آب بخش کن. [آب ْ، ب َ ک ُ] (اِ مرکب) مَقْسم و محل بخشیدن ِ آب. || (اِخ) نام محله ای بطهران.
حل جدول
سیل؛ سیل به معنی طغیان کردن آب، زیر آب رفتن گسترهای از زمین و طوفانی شدن است.
سیل
آب ویرانگر، آب بنیان کن
سیل
اب بنیان کن
سیل
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آلتی فلزی که بوسیله سوخت نفت یا زغال آب را گرم کند. یا آب گرم کن برقی (الکتریکی) . آلتی فلزی که تشکیل میشود از سیمهای کرم نیکل که دوراجسام عایق و نسوز پیچیده شده و آنرا در ظرف آب وارد میکنند و پس از گرم شدن آب جریان را قطع کنند و آب گرم کن را از آب خارج سازند.
آب خشک کن
(اسم) کاغذ پرز دار که بدان مرکب و جوهر نوشته را خشک کنند آب چین.
فرهنگ عمید
وسیلهای که با نفت، برق، و یا گاز آب را گرم میکند،
فرهنگ واژههای فارسی سره
بنیاد
کلمات بیگانه به فارسی
بنیاد
معادل ابجد
186